قولنج زمین!

ساخت وبلاگ
من سوار برابرک خیال رفتم به محال...

به روزنه ای که راه گریز از جهان بود!

به مرگ ابلیس!

به گر گرفتن اقیانوس!

به زل تابستانی که برف میبارید!

به روح مرده ای که اشک میریخت!

به طناب "دار"ی که حرف میزد!

به عنکبوتی که عاشق عقرب شد!

به مسجدی که جن داشت!

به خدایی که نیمه شب در خواب من راه میرفت!

به لبی که بوسه اش را میفروخت!

به زنی که هر شب کفنش را میدوخت!

به هم اغوشی دیوار با پیچک!

به عشق بازی باران باپنجره!

به حرفهای مگوی چسبیده به حنجره!

به پیامبری که پیراهنش سرخ بود!

به استعمار زن با عشق!

به استثمار مرد با فریب!

به دروغ بودن دروغ!

به محال بودن محال!

به حقیقت پیوستن رویای روبه زوال!

 

من سوار برابرک خیال فرود امدم برشانه های باد...

با باد رفتم به اورست صدای قولنج زمین راشنیدم که شکست!

با باد رفتم به تبت ...راهبی به "مار"هادل میبست!

با باد رفتم به"تل اویو" مستراح دنیا رادیدم!

با باد رفتم به"عشق" شیراز رابوسیدم!

با باد رفتم به باد دریا به دریا رقصیدم!

با باد رفتم به درخت چه عذابی بود پاییز!

با بادرفتم به مزرعه چه غربتی داشت مترسک!

با باد رفتم به یونان چه توهمی ست اساطیر!

با باد رفتم به جنگ...من ندانستم حق باکیست!!!

با باد رفتم به گور چه دردی داشت رفتن!

با باد رفتم به نور چه زوری داشت ظلمت!

با باد رفتم به ابر چه غمی داشت باران!

با باد رفتم به قلم ...

                         ونوشتم"پایان"!

پست موقت۲:...
ما را در سایت پست موقت۲: دنبال می کنید

برچسب : قولنج,زمین, نویسنده : rahilism بازدید : 91 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 12:41